خودم و خودش

دریچه ای به سوی تاریخ

خودم و خودش

دریچه ای به سوی تاریخ

خودم و خودش

زیر باران باید رفت ...
دوست را زیر باران باید دید ...
عشق را زیر باران باید جست ...
هر کجا هستم باشم ...
آسمان مال من است ...
حنجره فکر هوا عشق زمین "مال من است ...
هر کجا هستم باشم ...
آسمان مال من است ...
حنجره فکر هوا عشق زمین "مال من است....

طبقه بندی موضوعی

جشن ها ی ایران در دوران ساسانیان

دوشنبه, ۲۰ مرداد ۱۳۹۳، ۰۹:۳۷ ب.ظ

جشن های بازمانده از دوران باستان ایران،دو دسته اند:یکی جشن های دینی و دیگری جشن های ملی.برجسته ترین جشن های ملی،نوروز،مهرگان و سده اند.اما در اوستا از این جشن های ملی سخنی در میان نیست.در دوره ساسانیان،در متون میانه،از نوروز و مهرگان یاد می شود،اما از جشن سده سخنی نیست.جشن های دینی که در سنت کهن زردشتی در هر ماه،به هنگام یکی بودن نام روز و ماه برگزار می شد،از تقویم مصری تاثیر پذیرفته بودند.این تاثیر پذیری به دوره ی هخامنشیان می رسد؛زمانی که مصر یکی از ساتراپ های هخامنشی بود.

جشن نوروز

جشن نوروز و مهرگان،جشن های بسیار کهن فلات ایران اند.از هزاره ی سوم پیش از میلاد،در آسیای باختری دو جشن برگزار می شد:

-جشن آفرینش در اوایل پاییز

-جشن باززایی و ایزد نباتی در آغاز بهار

در سرزمین ایران نیز نوروز جشن بهاری و مهرگان جشن پاییزی بوده است.جشن نوروز،جشن عمومی سرزمین ایران،جشن پیروزی و فرمانروایی کامل جمشید،شاه نیک چهره و خوب رمه است.اگر چه نوروز،ریشه ای دینی و آیینی دارد،اما زردشتی نیست و در اوستا اشاره ای به این جشن به چشم نمی خورد.

در دوره ی هخامنشیان جشن نوروز در تخت جمشید برگزار می شد.«تخت جمشید مرکز آیینی و دینی در زمان هخامنشیان بود»در ادبیات میانه یا نوشته های مانوی و پهلوی،از نوروز بسیار سخن گفته می شود.

در سرزمین ما مردم چند روز پیش از نوروز،مردم به گورستان می رفتند و چراغ می بردند تا راه ارواح را روشن کنند.

جشن نوروز در دوازده روز،به عنوان نماد دوازده ماه سال برگزار می شد.هر روز سال نماد یک ماه سال بود.همه دست از کار می کشیدند و به استراحت و شادی و پایکوبی می پرداختند.روز نخست،مردم صبح بسیار زود بر می خاستند و پیش از آن که صحبت کنند،شکر می خوردند یا سه مرتبه عسل.جشن و پیکوبی شش روز متوالی به درازا می کشید و شاه دستور ضرب سکه ی جدید می داد.سیزدهمین روز نوروز روزی شوم و نحس شناخته می شد.این روز نماد آشوب آغازین پیش از آفرینش بود.جهانپیش از سامان،یعنی دوران آشفتگی آغازین،نحس شمرده می شد.اما اعتقاد بر این بود که سر انجام،دنیا پس از برقراری سامان،مقدس می شود. در سیزدهمین روز نوروز مردم از خانه ها بیرون می رفتند و پایکوبی می کردند.

جشن تیرگان:

در تیر روز(سیزدهم تیر ماه)جشن تیرگان برپا می شد.می گویند هنگامی که افراسیاب تورانی بر منوچهر (پادشاه پیشدادی،نوه ی فریدون بود که به کین خواهی نیای خود ایرج،سلم و تور را کشت.آرش یکی از پهلوانان منوچهر بود)شاه ایران چیره شد،قرار بر این شد که یکی از دلاوران ایرانی تیر اندازد و آن تیر هر کجا فرود آید،آن جا مرز ایران و توران باشد.اسپندارمذ،یکی از امشاسپندان،پدیدار شد و تیر و کمانی آورد. اسپندارمذ گفت:«این تیر بسیار دور خواهد افتاد؛اما هر کس چنین تیری را از کمانش رها کند خواهد مرد.» آرش یکی از دلاوران ایرانی،برای پرتاب تیر آماده شد.آرش از دامنه کوه دماوند بالا رفت،تا به قله رسید. تیر را در کمان گذاشت.تیر با نیروی جان آرش پرید،پرواز کرد و رفت و بر کنار رود جیحون بر زمین نشست.مرز ایران و توران، بر جان آرش استوار شد.جشن تیرگان نیز به پاس صلح ایران و توران برپا شد.در دوره ی ساسانی مردم در این روز شنا می کردند و گندم می پختند.

آذر جشن:

در هفتم شهریور،شهریور روز از شهریور ماه که نام ماه با نام روز یکسان می شد،"آذر جشن اول" را برگزار می کردند.آذر جشن،جشن آتش خانه بود.در این روز در داخل خانه ها آتش های بزرگ می افروختند. آن گاه اهوره مزدا و برکات او را ستایش می کردند.به نظر می آید این جشن در برخی نقاط ایران معمول بوده است.

جشن مهرگان:

از هزاره ی سوم پیش از میلاد،در آسیای باختری جشن آفرینش در اوایل پاییز بر گزار می شد.جشن پاییزی، پس از درو و به هنگام کشت نو برپا می شد.بنابر اساطیر بابلی،ایزد مردوک،دیو پیر تیامت را کشت.آن گاه از تن دیو،جهان را ساخت و آفرینش را تکمیل کرد.به همین دلیل،این جشن پاییزی جشن آفرینش به شمار می رفت .در سرزمین ایران،مردمان از وحشت ظلم ضحاک(چهارمین پادشاه پیشدادی)ماردوش روز و شب نداشتند.هر روز دو جوان را می کشتند تا از مغز آنان برای مار های دوش ضحاک خورش سازند.این شاه بیگانه برای مردم ایران خشکسالی و بی برکتی آورد.آن گاه کاوه ی آهنگر که از ظلم ضحاک به ستوه آمده بود،درفش کاویانی را بر افراشت.کاوه به همراهی مردم ایران زمین،فریدون اهورایی را پیش راندند.فریدون با یاری مردمان،ضحاک را در کوه دماوند به بند کشید.آن هنگام روز مهر از ماه مهر بود.

مراسم مهرگان از آفرینش سخن می گوید و به نوعی با برکت بخشی پیوند دارد.جشن مهرگان در شانزدهم مهر-روز مهر از ماه مهر-به مدت ده تا پانزده روز برگزار می شد.ایرانیان باستان بر این باور بودند که خورشید در روز مهرگان در جهان آشکار شد.پادشاه در روز مهرگان تاجی به شکل آفتاب بر سر می گذاشت.

جشن آبان(آناهیتا):

روز ویژه آناهیتا،آبان جشن نام داشت.این جش در دهم آبان-آبان روز از آبان ماه-برگزار می شد.در این روز مردم به کنار دریا و رودخانه و چشمه سار ها می رفتند یا در پرستشگاه ناهید به ستایش او می پرداختند.

اکنون پارسیان هند،به ویژه دختران و زنان آنان در این روز به کنار دریا و رودخانه می روند و آبان نیایش می خوانند و به ستایش می پردازند.

جشن بهار:

در اول ماه آذر،وهار جشن یا جشن بهار برگزار می شد.زیرا در دوران خسروان،یعنی زمانی که تقویم دگرگون شده بود،اول آذر ماه با آغاز بهار یکی می شد.در این هنگام مردی بی ریش را بر قاطری می نشاندند و به گردش می بردند.آن مرد خود را با بادبزنی باد می زد تا شادمانی خود را از پایان سرما و آغاز گرما آشکار کند. چند روز پس از جشن بهار ،در آذر روز از آذر ماه که روز نهم آذر بود،آذر جشن دوم برگزار می شد.آن وقت مردم خود را با آتش گرم می کردند.

جشن خرم روز:

روز اول ماه دی را خرم روز می گفتند.در خرم روز،شاهنشاه از تخت شاهی پایین می آمد و لباس سفید می پوشید و بر فرش های سفید می نشست و بار عام می داد.آن گاه با کشاورزان،به ویژه دهقانان،سخن می گفت و با آنان می خورد و می آشامید.

جشن سیر سُور:

روز چهاردهم دی ماه،جشن سیر سور برگزار می شد.در این روز مردم سیر می خوردند.مردم سبزی را با گوشت می پختند تا خود را از اهریمن حفظ و بیماری های ناشی از نفوذ دیوان را برطرف کنند..با برگزاری این جشن،مردم می خواستند خویش را از اندوهی که پس از کشته شدن جمشید به آنان رسیده بود،برهانند. معمول بود که در روز پانزدهم دی،صورت انسانی را از خمیر یا گل سرخ می ساختند و بر فراز دادگاه می نهادند.

جشن سده:

جشن سده از جشن های بومی آسیای باختری است.جشن سده بسیار کهن است و به جوامع بسیار ابتدایی باز می گردد.جشن سده،گونه ای جادو به شمار می رفت.نمونه ی این جشن های جادویی را در بیش تر کشور های جهان می توان دید.جشن سده چهل روز پس از شب یلدا،در دهم بهمن برگزار می شد.در شب یلدا چه رخ می داد؟مردمان باستان بر این باور بودند که شب یلدا،شب تولد خورشید است.خورشید در شب یلدا،میان پاییز و زمستان،بلند ترین شب سال زاده می شود.خورشیدی که در زمستان بچه است،در بهار نو جوان و در میانه ی تابستان در اوج قدرتش است،در پاییز پیر می شود و در پایان این فصل می میرد.سر انجام در آغاز دی خورشید متولد می شود.این خورشید تازه یک نوزاد است.پس از ده روز،هنگامی که خورشید ده روزه بود،در روز دهم دی برای او جشنی برگزار می کردند.در این جشن آتش می افروختند.در چهل روزگی زندگی خورشید،یعنی دهم بهمن،جشن سده برگزار می شد.در روزگار کهن،به دم پرنده ها جارویی کوچک می بستند و دم پرنده را آتش می زدند و به هوا پرواز می دادند.گویی هزاران خورشید در آسمان شب می پرید. مردم کوهی از آتش درست می کردند و دورش به پایکوبی می پرداختند.کوه آتش نماد خورشید بود و پرندگانی که در فضا حرکت می کردند خورشید های کوچک و در واقع جادوی آتش بودند.

جشن آبریزگان:

در روز 30 بهمن،جشن آبریزگان«آب ریزان»برگزار می شد.مردم آب پاشی می کردند.این آیین برای درخواست باران بود.به نظر می آمد آغاز این جشن مربوط به رخداد خشکسالی در زمان پیروز شاه ساسانی بوده است. در آن سال خشکسالی شده بود و شاه به آتشکده ی آذرفرنبغ رفت و دست نیاز به سوی اهوره مزدا دراز کرد.

جشن مزدگیران:

پنجمین روز از اسپندارمذ را جشن زنان می خواندند.در این روز مردان به زنان هدیه می دادند. این جشن را مزدگیران می نامیدند.در این جشن نیز برای دفع نیش گزنده ی عقرب،در فاصله ی برآمدن خورشید،نیایشی از سر دیوار خانه می آویختند و یک دیوار را آزاد می گذاشتند که عقرب از آن جا بگریزد.

جشن سوری:

سوری به معنای سرخ است.این جشن سرخ،جادوی گرم کردن خورشید است.این جشن در پایان زمستان، پیش از نوروز(چهارشنبه سوری)برگزار می شد.مردمان از روی آتش می پریدند تا تمام سرمای مرگ آور زمستان را از خود دور کنند.سرخی آتش را از آن خود می کردند تا زندگی بهاری پیدا کنند.به همین دلیل لباس حاجی فیروز سرخ است.در واقع سرخی زندگی دوباره است.نام چهارشنبه،پس از چیرگی اعراب بر سرزمین ایران به این جشن اضافه شده است.چهارشنبه نمادی از چهار فصل سال است.


باگذشت زمان جشن های سرزمین ایران محدود و محدود تر شد.با یورش تبار های ترک و مغول به ایران،آیین هایی که تا آن زمان ادامه یافته بودند،نابود شدند.جشن مهرگان کمرنگ شد،از برگزاری مراسم شکوهمند سده سخنی نمی شنویم و...فقط نوروز باقی مانده است.

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۳/۰۵/۲۰

نظرات  (۹)

۲۲ مرداد ۹۳ ، ۱۵:۴۲ سهیلا (کاتارسیس)
چراغ بردن به گورستان برای روشن کردن راه ارواح! عجـــب!! چه اعتقاداتی... .
۲۲ مرداد ۹۳ ، ۱۵:۴۷ سهیلا (کاتارسیس)
این پایکوبی ها دقیقن چجوری بوده؟ ساز و طبل و ... میزدن و می رقصیدن؟ یا پایکوبی کردن هم مراسم خاصی داشته؟
پاسخ:
نه مراسم خاصی نداشته،همون ساز و طبل و رقص بوده

۲۲ مرداد ۹۳ ، ۱۵:۵۹ سهیلا (کاتارسیس)
جشن سده با چه اعتقادات لطیف و بامزه ای از شب یلدا و تولد خورشید و... همراه بوده.
۲۲ مرداد ۹۳ ، ۱۶:۰۱ سهیلا (کاتارسیس)
جشن زنان هم که حرف نداشته :)
پاسخ:
موافقم
۲۲ مرداد ۹۳ ، ۱۶:۰۳ سهیلا (کاتارسیس)
خدا رو شکر که نوروز برامون باقی مونده هنوز...
۲۲ مرداد ۹۳ ، ۱۶:۰۴ سهیلا (کاتارسیس)
چیکار کنم؟ من عاشق متن هایی از این دست هستم. به همین خاطر چندتا نظر گذاشتم. سطر به سطر که می خوندم، بعضی از حرفهام رو می نوشتم برات! :)

سپاس 
پاسخ:
سلام گلم
این نهایت لطف شماست
منم عاشق ایران باستانم
با آرزوی بهترین ها برای دوست عزیزم
ایران باستان عجب پویایی داشته...
کاش اون عظمت و فرهنگ غنی می موند...
پاسخ:
واقعا عظمت ایران باستان قابل ستایش بوده

چه جشن های جالبی تا حالا درباره خیلی هاش چیزی نشنیده بودم

مطالب خوب ومفیدی بود .استفاده کردیم .سپاس اززحمتی که کشیدید 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">