عقاید ارسطو و افلاطون درباره ی زنان
یک قرن پس از نخستین اجرای آثار نمایشنامه نویسان بزرگ، فیلسوفانی چون افلاطون و ارسطو عقاید خود را درباره زنان بیان کردند و به نتایجی متفاوت رسیدند.برخی از محققان افلاطون را به عنوان اولین طرفدار و یا مدافع حقوق زنان ، به سبب برخی پیشنهاد های اصول گرایانه او درباره نظام جامعه که در شاهکارش موسوم به "جمهور" به آن پرداخته است، می شناسند. در دولت جامعه آرمانی که او به تصویر کشیده است، عالی ترین طبقه اجتماعی را حاکمان و سربازان-محافظان-تشکیل می دهند و زنان هم در کنار مردان به عنوان گروهی برگزیده ، پذیرفته شده اند. زیرا «زنان باید همان وظایف مردان را بر عهده گیرند و باید از همان تعلیم و تربیت هم برخوردار باشند.»
افلاطون
افلاطون سخنان خود را چنین خاتمه می دهد:
«باید به زنان موسیقی و ورزش و هنر جنگیدن را آموخت تا بتوانند همچون مردان عمل کنند.با این همه هیچ هیئت و رسته ویژه اجرایی در حکومت وجود ندارد که زن عهده دار آن باشد به آن سبب که او زن است؛ یا به آن سبب که یک مرد به خاطر برتری جنسی خود می تواند عهده دار چنین منصب هایی باشد. اما موهبت های طبیعی بین زن و مرد تقسیم شده است... زنی قدرت درمان کردن دارد ،دیگری ندارد؛یکی موسیقی دان است ولی دیگری طبیعت و مایه موسیقی ندارد... زنی فیلسوف است، دیگری دشمن فلسفه... زنی طبیعتا خصلت سرپرستانه و قیم وار دارد و دیگری ندارد. آیا چنین اختلاف هایی سبب قطع انتخاب سرپرستان مرد نمی شود؟ ...مردان و زنان هر دو قابلیت هایی دارند که می توانند فرد را به قیم جامعه تبدیل کنند، آن ها تنها در میزان قدرت و ضعف با یکدیگر متفاوت اند.»
در نگاه اول آرمان شهری که افلاطون به تصویر کشیده است، برای زنان یونان بسی امیدوار کننده است. ولی عقاید او درباره حکمرانی و جنگیدن زنان در کنار مردان ،برای آن مکان و زمان، خیلی رادیکال و مترقی بوده است، او به این که زنان و مردان واقعا برابر اند عقیده ای نداشت و از آن دفاع نمی کرد .
چون افلاطون در قبولاندن نظریه برابری زن و مرد توفیقی نیافت، نمی توان او را طرفدار واقعی زنان به شمار آورد. او دست کم می خواست بپذیرد که بعضی از زنان از برخی مردان باهوش تر و ارزشمندترند.
به همین سبب نظر مایکل گرانت که می گوید:« افلاطون نزدیک ترین راه رسیدن به زن سالاری سازمان یفته ای به شمار می آمد که دنیای یونان-روم آن را خلق کرده بود» درست به نظر می رسد.
بر خلاف افلاطون ،معروف ترین شاگرد وی، ارسطو که همواره به دنبال مباحث فلسفی بود ،از این دیدگاه سنتی که زنان دون پایه و زیر دست مردان اند پیروی می کرد.
ارسطو در کتاب سیاست خود می گوید:
« مرد ذاتا برتر است و زن حقیر و ناچیز. یکی دستور می دهد و دیگری از آن پیروی می کند. این اصل ضروری برای نوع بشر است... . مرد ذاتا برای دستور دادن ساخته شده نه زن؛ درست همچون کهنسالان که بر نوجوانان کم تجربه برترند... .همان طور که سقراط می گوید: شجاعت و عدالت مرد و زن با هم برابر نیست؛ شجاعت مرد در فرمان دادن است و شجاعت زن در اطاعت کردن.»
ارسطو همچنین معتقد است که زنان از نظر اخلاقی هم در مراتب پایین تری از مردان قرار دارند. مردان"روح" اند و زنان صرفا "جسم" اند.
ارسطو فیلسوفی برجسته محسوب می شد و بسیاری از نوشته های علمی او مبتنی بر تفکر خلاق و منطقی بود و روش هایی نو برای اندیشه درباره جنبه های خاص دنیای طبیعی به وجود آورد. با این همه ظاهرا درباره ی حقوق و نقش های زنان به سنت و عرف رایج بازگشته و مرد سالاری را تثبیت کرده است
سردیس مرمر از ارسطو
برگرفته از کتاب زنان یونان باستان-دان ناردو-ترجمه لیلا رضایی