خودم و خودش

دریچه ای به سوی تاریخ

خودم و خودش

دریچه ای به سوی تاریخ

خودم و خودش

زیر باران باید رفت ...
دوست را زیر باران باید دید ...
عشق را زیر باران باید جست ...
هر کجا هستم باشم ...
آسمان مال من است ...
حنجره فکر هوا عشق زمین "مال من است ...
هر کجا هستم باشم ...
آسمان مال من است ...
حنجره فکر هوا عشق زمین "مال من است....

طبقه بندی موضوعی

الکساندر اول

جمعه, ۱۹ تیر ۱۳۹۴، ۱۱:۲۶ ب.ظ

در گذشت کاترین کبیر در سال 1796 نشانه پایان عصر اصلاحات بود. برای شصت سال بعدی، رهبران روسیه بیشتر به حفظ سنت ها متعهد ماندند تا رودررویی با مشکلاتی که کشور را فقیر نگاه می داشت. هرچند، به رغم محافظه کاری تزار ها و اکثر اشراف، طی این دوره پایه های اصلاحات گذاشته شد.

کاترین بر اثر پارگی رگی در مغزش درگذشت و پسرش پُل تزار شد. او پس از پنج سال در جریان کودتایی به رهبری گروهی از اشراف و حمایت پسرش کشته شد. آلکساندر اول، خوش قیافه و تحصیل کرده تنها 23 سال داشت که تزار شد. گرچه آلکساندر نسبت به دهقانان دردمند احساس همدردی داشت، هیچ یک از سنت های روسیه را تغییر نداد.

الکساندر اول

او از آرمان های انقلابی که در سراسر اروپا و ایالات متحده در حال گسترش بود هیچ بهره ای نداشت. این عقیده که اقتدار حکومت از رضایت حکومت شوندگان ناشی می شود، در نظرش بی معنا بود. والش یکی از دوستان آلکساندر نقل می کند که در بیان عقاید تزار چنین می گفت:« تزار های ما نمایندگان مردم نیستند، بلکه نمایندگان او (خدا) هستند که بر همه امپراطوری ها فرمان می راند.»

توجه الکساندر اول همانند کاترین و پطر، به امور خارجی معطوف بود. به گفته چارکس:« او پیوسته خود را رهاننده نظامی کشورش و حتی اروپا می دانست.» شاید در این مورد حق با آلکساندر بود. ناپلئون بناپارت بر فرانسه حکومت می کرد، و با پشتوانه ارتش بزرگ و نیرومند خود، امیدوار بود بر اروپا فرمان براندآلکساندر اول بر این باور بود که وظیفه دارد جلوی او را بگیرد. همان طور که به خواهرش نوشت، «در اروپا برای هر دو ما جای کافی وجود ندارد، دیر یا زود یکی از ما باید به در برود»

ناپلئون بناپارت

جنگ بین فرانسه و روسیه در ژوئن 1812 آغاز شد. ناپلئون و 420 هزار سربازش، پس از عبور از اروپای شرقی ،به روسیه حمله کردند. این تعداد از جمله شامل سربازان بسیاری می شد که از مناطقی بودند که ناپلئون قبلا به تصرف در آورده بود: ایتالیایی ها ،لهستانی ها ،سوئیسی ها ،هلندی ها و ...

در ظرف چند ماه او 150 هزار نفر دیگر به آن ها افزود. دنیا تا آن زمان چنین ارتش نیرومندی به خود ندیده بود. ارتش فرانسه یکراست به سوی مسکو در حرکت بود. روس ها که هماورد ارتش با تجربه و بسیار مجهز فرانسه نبودند، تنها می کوشیدند پیشروی آن ها را کند سازند. آلکساندر و چند تن از افسران ارتش او، با اعتقاد بر این که نبرد رو در رو با فرانسه مصیبت بار خواهد بود، به این نتیجه رسیدند که عقب نشینی بهترین راهبرد است. به گفته فلورینسکی:

«ارتش روسیه... بسیار کوچکتر، در واقع کمتر از 200 هزار نفر بود. با توجه به این موضوع، برای روس ها راه دیگری جز عقب نشینی وجود نداشت. ویلنا چهار روز پس از آغاز تهاجم و اسمولنسک در اواسط ماه اوت به دست ارتش فرانسه افتاد. نبرد شدید بود اما تلاش عمده ای برای مقاومت صورت نگرفت. این راهبرد، که به حکم ضرورت در پیش گرفته شد و احتمالا سبب پیروزی گردید، از سوی بسیاری خیانت تلقی می شد و تزار و ژنرال هایش را در معرض انتقاد شدیدی قرار داد.

بسیاری از روس ها از نیرو های ناپلئون به عنوان آزادی بخش استقبال کردند. اما زمانی که روس ها دریافتند که مهاجمان درست به اندازه فرمانروایان قدیمی ستمگر هستند، مقاومت شدت یافت. از آن جا که سربازان فرانسوی غذای خود و اسب هایشان را از دهقانان به زور می گرفتند، روس ها با حملات چریکی به مقابله برخاستند. این شبیخون ها در کندی پیشروی فرانسویان تاثیر اندکی داشت. عامل مهمتری که پیشروی فرانسویان را کاهش می داد این بود که آن ها مجبور بودند، به منظور پاسداری از خطوط تدارکاتی و کنترل زمین هایی که به تصرف در آورده بودند، بخشی از نیرو های خود را پشت سر بگذارند.

در اوایل سپتامبر، ناپلئون و نیرو هایش درست در 112 کیلومتری جنوب غربی مسکو بودند. ناپلئون 130 هزار سرباز در اختیار داشت، که هنوز کمی بیش از تعداد سربازان روسی بود. در آن جا فرانسویان در هفتم سپتامبر به روستای بورودینو حمله کردند.

به گفته شرح حال نویس فلیکس مارکهام، ناپلئون بعد ها نبرد بورودینو را به عنوان «دهشناک ترینِ همه نبرد های من» توصیف کرد. «فرانسوی ها خود را شایسته پیروزی نشان دادند و روس ها شایسته شکست ناپذیری»

در آن روز سی هزار سرباز فرانسوی و پنجاه هزار سرباز روسی کشته یا زخمی شدند. روس ها با وجود تلاش های قهرمانانه، سرانجام عقب نشینی کردند.فرانسویان پیروز شدند و خود را آماده حمله به مسکو کردند.

روس ها با انتخاب دشواری رو به رو بودند: باید از مسکو دفاع می کردند یا باز هم بیشتر به سوی شرق عقب می نشستند؟

از دست دادن مسکو تصور ناپذیر به نظر می رسید. هر چند دفاع از آن هم ناممکن به نظر می آمد.فیلد مارشال کوتوزوف سرانجام به این نتیجه رسید که کشور بدون مسکو می تواند موجودیت خود را حفظ کند اما بدون ارتش نه.به گفته تاریخدان اوژن تارله، کوتوزوف خاطرنشان می کرد که مادامی که ارتش وجود دارد ناپلئون نمی تواند پیروز شود :«ناپلئون مانند سیل خروشانی است که ما هنوز نمی توانیم جلوی آن را بگیریم. مسکو اسفنجی است که او را در خود فرو خواهد برد.»

ساکنان مسکو و سربازان ،به گفته تارله، در میان فریاد های خیانت از مسکو گریختند:

«انبوه ساکت، وحشتزده و سرگشته آن دسته از مسکویی هایی که هنوز نتوانسته بودند شهر را ترک کنند، در خیابان ها و میدان های عمومی اجتماع کرده، شاهد عزیمت سربازان بودند. سربازان اندوهناک، سر به زیر و خاموش حرکت می کردند. شاهدان به ما می گویند که در میان سربازان عادی عده ای گریه می کردند.»

ناپلئون مسکو را بدون نبرد گرفت. ناپلئون انتظار داشت آلکساندر اول به دیدنش بیاید و شکست را بپذیرد. اما به زودی ناپلئون گزارش هایی از سربازان دریافت کرد که نمی توانست باور کند. مسکو نه تنها تخلیه بلکه به آتش کشیده شده بود و فرماندار شهر پیش از ترک شهر دستور داده بود تمام پمپ های آتش نشانی را بردارند و آتش سوزی آغاز شود. به مدت پنج روز ، شهر به طرزی مهار نشدنی در آتش می سوخت. ناپلئون مسکو را گرفته بود اما جز خاکستر چه نصیبی برده بود؟

ناپلئون یک ماه مسکو را در اختیار داشت تا این که دریافت پیروزی بزرگ او یک پیروزی بی ارزش است. روس ها از مذاکره خودداری ورزیدند. ناپلئون می دانست که حتی برای تعقیب روس ها تا اقیانوس آرام نیروی کافی در اختیار ندارد. برای همیشه نیز نمی توانست در مسکو بماند. در نوزدهم اکتبر ناپلئون و ارتش شکست نخورده اش شروع به عقب نشینی کردند.

با شروع عقب نشینی معلوم شد که ماه ها راهپیمایی و نبرد سربازان ناپلئون را تا چه اندازه فرسوده کرده است. بسیاری بیمار شدند. تعداد مرگ و میر رو به افزایش گذاشت. حملات چریکی روس ها ادامه داشت و کار گردآوری غذا را تقریبا ناممکن می ساخت. به گفته مارکهام، در آغاز ماه نوامبر «ارتش بر اثر گرسنگی محض در حال فروپاشی بود.»

سپس در پنجم نوامبر، بارش برف آغاز شد. برف و سرما به گرسنگی و بیماری و حملات چریکی اضافه گشت تا ارتش فرانسه را که زمانی قدرتمند ترین ارتش اروپا بود را نابود سازد.

در پایان ماه نوامبر عقب نشینی منظم جای خود را به آشفتگی کامل سپرده بود و در اواخر دسامبر، آخرین سربازان ناپلئون به وطنشان رسیدند. از نیم میلیون سرباز تنها کمتر از چهل هزار سرباز باقی ماند.

الکساندر اول در نوامبر 1825 درگذشت که باعث به وجود آمدن مناقشه بر سر جانشینی او شد. او یادداشتی نوشته بود که اعلام می داشت جوان ترین برادرش ،نیکلای ،و نه برادر میانی ،کنستانتین ،باید جانشین او شود.

نیکلای اول

اما پس از درگذشت آلکساندر این یادداشت علنی نشد. تنها تنی چند از مشاوران نزدیک از آن با خبر بودند. با آن که کنستانتین نمی خواست تزار شود شهروندان، نیرو های گارد و صاحب منصبان درباری شروع به ادای سوگند وفا داری به کنستانتین کردند.

آن ها می پنداشتند که او به عنوان بزرگترین برادر در قید حیات ،وارث قانونی است. کنستانتین تکرار کرد که نمی خواهد تزار شود و اگر کسی بخواهد او را وادار کند به گفته والش، برای آن که از مسکو فاصله بگیرد به ورشو خواهد رفت. سرانجام نیکلای به جانشینی آلکساندر انتخاب شد.

همسر آلکساندر اول، شاهدخت لوییز بادن پس از گذشت مدتی از مرگ آلکساندر، به علت حمله قلبی درگذشت.

شاهدخت لوییز بادن

آلکساندر یکم ،در دومین سال سلطنت خود به فکر جهانگشایی در جنوب و شرق آن کشور افتاد و در جلسه 18 سپتامبر 1802 (مصادف با 27 شهریور)با ژنرال های خود،موضوع را مطرح ساخت.در مرحله نخست،هدف تزار تصرف همه گرجستان و قسمت های دیگری از قفقاز و نیز همه آلسکا و غرب کانادای امروز و شمال غربی ایالت های متحده بود.حکمران شهر تفلیس قبلا اعلام کرده بود که تحت فرمان تزار است نه دولت ایران زیرا که آغا محمد خان قاجار،شاه وقت ایران در لشکرکشی به تفلیس برای تنبیه او دست به اعدام و خشونت زده بود.دولت ایران تصمیم حکمران تفلیس را نپذیرفته بود به ویژه که حاکمان مناطق دیگر گرجستان و آبخیزستان همچنان وابسته به ایران بودند و از دولت تهران اطاعت می کردند.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۴/۱۹

نظرات  (۴)

جونی که تو 23 سالگی تزار بشه واقعا مرده، مرد.
ناپلئون چقدر مغرور بود که منتظر بود تا فرمانروای مسکو بیاد بگه: آقا ما باختیم این مسکو تقدیم شما.
ولی همینکه فرانسه با ابتکار جانانه ناپلئون روسیه رو شکست داد من لذت بردم.
چون روسیه در تاریخ ستم بزرگی به مردمان گیلان روا داشت و . . .
اگه می تونید بی زحمت از حمله روسیه به گیلان مطالبی رو بنویسید.
متشکر خیلی مفید بود.
پاسخ:
اما به عقیده من این موضوع که در این سن پادشاه شده چندان مربوط به مردی نیست چرا که سلطنت موروثی بوده و پس از قتل پدرش به کمک اشراف به سلطنت رسیده
البته این تنها نظر من بود
:)
حتما
خواهش می کنم دوست گرامی
آره. شاید به اینجاش دقت نکردم.
حق با شماست.
پاسخ:
منظورم این نبود که حق با منِ صرفا نظر خودم رو گفتم :)
دوستتون راست گفته یکی از راههای پرورش خلاقیت اسباب بازی یا بهتره بگم کار دستی هست. که در موردش تو این پست جدید توضیح دادم.
پیشاپیش عیدتون هم مبارک.

پاسخ:
عید شما هم مبارک
سلام.ممنون از این پست تاریخی.
پاسخ:
سلام
خواهش می کنم دوست گرامی

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">