اسکندر بزرگ
اسکندر در سال 334 ق.م پس از سرکوب شورش در دولت-شهر های
یونانی ، همراه ارتش مقدونی کارآزموده اش و نیرو های اتحادیه کورنت به سوی
آسیای صغیر روانه شد. در آن جا سپاه ساتراپ ایرانی را مغلوب کرد و با این
کار شهر های یونانی طول ساحل غربی آسیای صغیر به چنگ وی افتادند.سپس متوجه
شهر های فنیقی شد که پایگاه نیروی دریایی ایران بودند. اسکندر بیم داشت که
این ناوگان در غیبت او به یونان حمله کند، با این حال باید در حرکت به سوی
این شهر ها نخست نیروی زمینی ایرانیان را شکست می داد که به فرماندهی
داریوش سوم به سویش می آمدند. شوخی تاریخ این است که در نبرد بعدی در
ایسوس، مزدوران یونانی در خدمت ارتش ایران بودند و شدید ترین مقاومت ها را
انجام دادند.
موزائیک اسکندر که جزئیات نبرد ایسوس را به تصویر کشیده است
همانند سایر شهر های فنیقی، برای فتح صور، زمان زیادی صرف شد و محاصره ی آن بیشتر از هفت ماه طول کشید. سپس اسکندر به سوی ساحل مصر رفت و مصریان، که از نظام ایرانی آرده بودند، با آغوش باز از او استقبال کردند. کاهن آمون همانند یک فرعون به او خوش آمد گفت و او را پسر آمون ،خدای مصریان (یونانیان او را معادل خدای برتر خود زئوس می دانستند)خطاب کرد. این امر اثر زیادی بر اسکندر گذاشت و کوشید مانند شاهی که زاده خدایان است رفتار کند. یکی از کار های مهم او بنیانگذاری شهر اسکندریه بود که پایتخت مصر شد.
نام اسکندر کبیر به هیروگلیف مصری(از راست به چپ) در حدود سال ۳۳۰ ق م در موزه لوور
پس
از این وقفه کوتاه در مصر، اسکندر به سوی قلب شاهنشاهی ایران حرکت کرد. در
گوگمل او یک بار دیگر نیرو های زمینی ایران را شکست داد (در 330 ق.م) این
امر راه او را به سوی پایتخت های عمده امپراطوری باز کرد. بابل ،شوش و تخت
جمشید در برابر او مقاومت چندانی نکردند. طی چند ماه اسکندر به لشکرکشی خود
ادامه داد. ساتراپی های شرقی به نبرد با او برخاستند ،اما همگی شکست
خوردند.
اسکندر حسن نیت خود خود نسبت به ملت مغلوب را با ازدواج با رکسانه، شاهزاده خانم ایرانی نشان داد. در رودخانه سند فرمانروای هندی به نام پوروس را مغلوب کرد. اما سربازانش از پیشروی بیشتر سر باز زدند. در 324 ق.م اسکندر به خواست مردانش تن داد و به بابل بازگشت. یک سال بعد پس از یک بیماری کوتاه در 32 سالگی درگذشت.
اسکندر
خود را جانشین مشروع و برحق شاهان ایران می دانست و سعی کرد همانند آنان
رفتار کند. او تشریفات و آیین های دربار ایران از جمله زانو زدن در برابر
شاه به عنوان ادای احترام را پذیرفت. اما در نظر یونانیان و مقدونیان این
امر به هیچ عنوان پذیرفتنی نبود. آن ها عادت داشتند تنها در برابر خدایان
خود زانو بزنند و شاه را فقط انسان برتری میان انسان های برابر می دانستند.
اسکندر در مورد مسائل اداری امپراطوری بسیاری از امور را بدون تغییر باقی گذاشت . مالیات ها کماکان همچون گذشته وصول می شد. اسکندر به بسیاری از ساتراپ های ایرانی اجازه داد تا بر سر قدرت بمانند، چرا که تجربه اداری ایرانیان را مهم و حیاتی تششخیص داده بود و سرداران او ناچار شدند این واقعیت را بپذیرند. اسکندر حتی افسران خود را تشیق کرد همسران ایرانی بگیرند، چون مایل بود بابل را پایتخت فرمانروایی خود کند ،فرمان داد تا معبد مردوک بازسازی شود -عملی که برازنده شاه راستین بابل بود. امپراطوری او جانشین شایسته امپراطوری های خاورمیانه باستان شد. این برنامه ها سبب واپس رانده شدن مقدونیه، که سابقا قلب امپراطوری او به حساب می آمد، شد. همه این مسائل به کشمکش میان اسکندر و سردارانش انجامید که از گردش رویداد ها خرسند نبودند.
نواحی خاکستری:امپراطوری فتح شده ایران
نواحی سیاه رنگ:مقدونیه و نواحی وابسته
------------------: مسیر حرکت اسکندر
× :نبرد های عمده
کنت کورث گوید: مقارن فتح صور بدست اسکندر (۳۳۲ پیش از میلاد) نامهای از داریوش سوم به اسکندر رسید که او را پادشاه خوانده به او تکلیف کرده بود، دخترش استاتیرا را به وی بدهد و جهیز او ممالکی باشد که بین هِلس پونت (داردانل) و رود هالیس (قزل ایرماق حالیه) واقع است و اسکندر بدین شرایط صلح کند. اسکندر شرایط داریوش را برای صلح نپذیرفت.
در طی نبرد ایسوس استاتیرا جزو حرم داریوش سوم اسیر سپاه اسکندر شد. اسکندر پس از مراجعت از هند در ۳۲۴ پیش از میلاد با استاتیرا ازدواج کرد. پلوتارک مینویسد : وقتی که اسکندر در بستر مرگ بود، روشنک (رکسانا)، همسر دیگر اسکندر، آبستن بود و از این جهت مورد احترام مقدونیها واقع شده بود، ولی چون او به استاتیرا رشک میبرد، او را فریب داد! به این معنی که نامهای جعلی از طرف اسکندر به او نوشته، احضارش کرد و همینکه او آمد، امر کرد او و خواهر وی دری په تیس را کشته، جسد آنها را در چاهی انداختند سپس چاه را به امر او پُر کردند. در این کار پردیکاس، محرم و شریک جنایت روشنک گشت. پردیکاس، همان شخصی است که پس از مرگ اسکندر، از تمام سرداران او متنفذتر بود.