تراژدی کوروش کودک رها شده
هرودوت تاریخ نگار یونانی درباره کوروش هخامنشی می نویسد:
آژیدهاک،پادشاه ماد در خواب می بیند تاکی(درخت انگور) که از شکم دخترش ماندانا روییده، بر سراسر آسیا سایه گسترده است. خوابگزاران به آژیدهاک می گویند: فرزندی که ماندانا به دنیا می آورد پادشاهی را از او خواهد گرفت و بر سراسر آسیا حکومت خواهد کرد. آژیدهاک به هارپاک وزیر خویش می فرماید که هر گاه کودک زاده شد او را بکشد. چون کوروش متولد شد، او را به چوپان شاهی،مهرداد می سپارد و به وی دستور می دهد کودک را به کوهستان ببرد و بکشد. از بازی تقدیر، در آن زمان زن مهرداد، اسپاکو که فرزندی مرده به دنیا آورده بود با شور و شادمانی فراوان کوروش را به فرزندی می پذیرد و بزرگ می کند و بدین سان کوروش یکی از بزرگ ترین فرمانروایی ها را در جهان پدید می آورد.
کوروش از دیدگاه بر سر راه گذاشتن، بزرگ شدن توسط چوپان و سو قصد توسط پدربزرگ به چند تراژدی بزرگ یونان شباهت دارد:
-پاریس در کوهی رها می شود و چوپانی او را می پرورد.
-آتالانتا بر سر راه گذاشته می شود، شکارچیان او را می یابند و بزرگ می کنند.
-لینوس بر سر راه گذاشته می شود، شبانان او را می یابند و بزرگ می کنند.
-ادیب نیز بر سر راه گذاشته می شود تا کشته شود اما شبانی او را می یابد.
-در اساطیر ایران زال نیز بر سر کوه رها می شود تا طعمه ددگان شود.
-در اساطیر یونان، پرسه را چوپانی می یابد و او بعد ها به شاهی می رسد. هم در تراژدی پرسه و هم در تراژدی کوروش، پدربزرگی به جان نوه سو قصد می کند؛ درست مانند داستان کیخسرو که افراسیاب چند بار قصد جانش را کرده بود.
نقطه مشترک کوروش با همه کودکان رها شده این است پیشگویی که خود نوعی تقدیر محسوب می شود، تحقق می پذیرد.