سروانتس و دون کیشوت
یکی دیگر از داستان سرا های مهم زبان بومی در دوره رنسانس ،میگل دِ سروانتس ساآوِدرا نویشنده اسپانیایی بود که در سال 1547 متولد شد. زندگی سروانتس تا نزدیک شصت سالگی با فقر و بدبختی همراه بود. سروانتس جوان، با تحصیلات ابتدایی کمی که داشت ،با پیوستن به ارتش اسپانیا در جست و جوی سعادت بود. او در مدت خدمت نظامی اش ،در جنگ زخمی شد و توانایی استفاده از دست چپش را از دست داد. بعد ها در راه بازگشت به اسپانیا ،به اسارت ترک های عثمانی درآمد و پنج سال زندانی شد.
بعد از آزادی و بازگشت به اسپانیا،سروانتس داستان و نمایشنامه نویسی را به امید تامین معاش آغاز کرد.گرچه نمایشنامه های او تا حدی موفقیت کسب کردند،اما در مجموع کافی نبود.در واقع،این نویسنده پر تلاش، حداقل دوبار به علت عدم توانایی پرداخت بدهی هایش راهی زندان شد.
سرنوشت سروانتس با انتشار اولین قسمت دون کیشوت در سال 1605 تغییر کرد. این داستان که در آن زمان و حتی امروزه بسیار پرطرفدار است در مورد ماجرا های جالب دون کیشوت ،یکی از اشراف پیر اسپانیا است که فکر می کند شوالیه ی قرون وسطایی است.توهم های دون کیشوت گرفتاری هایی را برایش فراهم می کند. از جمله دشمنی و نبرد با آسیاب های بادی که باور دارد اژدهایی است و سعی می کند دختر روستایی را که به گمانش یک شاهزاده است ،از دست آن نجات دهد.
یکی از رعایای اسپانیایی به نام سانچوپانزا، دون کیشوت را در سفر هایش همراهی می کند و سروانتس تضاد جنبه واقع گرایانه زندگی او را به طور جالبی با آرمانگرایی غیر عملی شوالیه پیر نشان می دهد. در پایان قسمت دوم داستان که در سال 1615، یک سال قبل از مرگ سروانتس منتشر شد ،دون کیشوت و سانچوپانزا با شخصیت های متععدی برخورد کرده بودند و ماجرا های زیادی را پشت سر گذاشته بودند ،که همه آن ها نقصان جامعه اسپانیا و اروپا را نشان می داد
تصویری از سروانتس
تصویری دیگر از سروانتس